کد مطلب:315095 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:199

دست های قلم شده
امروز به دلم افتاده كه همه ی شما را كنار نهر علقمه ببرم. ای گرفتار! مریض دار! حاجت دار! مبتلا! درد دار! كه گوشه و كنار این مجلس نشسته ای، خدا می خواهد



[ صفحه 244]



به بركات پسر علی علیه السلام امروز حوائجت را بخواهی. بگویم؟

راوی می گوید: بالای بلندی بودم، یك وقت دیدم گرد و غبار بلند شد دیگر عباس علیه السلام را ندیدم. یك وقت خیره خیره نگاه كردم، دیدم خون از دست هایش می ریزد و بند مشك را به دندان گرفته است.

- آقا! اباالفضل! این مردم دلشان می خواهد یك روز عصر در صحن حرمت بنشینند -

اگر انگشت لای در ماشین بماند، داد می زنی. آی بمیرم، دست هایش را قلم كردند. می فهمی دست قلم شده یعنی چه؟

آی خدا! بعد از آن كه دست هایش را بریدند، بمیرم! یك تیر به چشمش زدند. [1] .

محاصره اش كردند، تیربارانش كردند. ای خدا! دست ندارد تا تیر را بیرون بیاورد. نانجیبی جلو آمد، یك عمود آهنین به فرق اباالفضل علیه السلام زد. [2] .

امروز می خواهم این مردها سینه بزنند. دست های اباالفضل علیه السلام را بریدند، ولی دست های شما سالم است. سینه بزن! اباالفضل! اباالفضل...

خدایا! آیا این دست ها را می خواهی ناامید كنی؟

مرحوم حاج شیخ جعفر شوشتری می گوید: می دانی چرا در میان شهدای كربلا فقط به اباالفضل علیه السلام باب الحوائج می گویند؟

برای این كه تمام شهدای كربلا كه لب تشنه بودند، غیر از اباالفضل علیه السلام هیچ كدام لب تشنه نشدند. هر كدام می خواستند از دنیا بروند پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می آمد یك ظرف از آب كوثر می آورد، او می خورد و سیراب می شد. مگر پیامبر صلی الله علیه و آله برای اباالفضل علیه السلام آب نیاورد؟



[ صفحه 245]



چرا آب برایش آورد فرمود: عباسم بخور!

گفت: نمی خواهم آقا.

بشنو تا برایت بگویم تا اباالفضل علیه السلام را بشناسی.

صدا زد: عباسم! همه از دست من آب خوردند. آنهایی هم كه بعد بیایند، آبشان خواهم داد. تو چرا آب نمی خوری؟

یك وقت صدا زد: آقا! مگر صدای العطش بچه ها را نمی شنوی؟

همه سینه بزنید اباالفضل، اباالفضل...

اللهم صل علی محمد و آل محمد بحق الحسین یا الله!


[1] سوگنامه ي آل محمد عليهم السلام ص 308.

[2] فضربه ملعون بعمود من حديد فقتله. (بحارالأنوار ج 45 ص 41).